شروع کمپین یلدایی خانه ارزش

تا 50% تخفیف

جستجو پیشرفته محصولات
ورود و ثبت نام
cropped-88888
ورود و ثبت نام

خواندن این مطلب

12 دقیقه

زمان میبرد!

سیگار و نظم اجتماعی

سیگار و نظم اجتماعی

یکی از محبوب ترین روش های نظری در دهه 1970 و 1980 نظریه کنترل اجتماعی است )ویلیامز و مک شین).

این نظریه در تحلیل و تبیین کج رفتاری های اجتماعی مورد استفاده قرار گرفته است. موضوع اصلی در این نظریه این است که چه عواملی باعث محدود شدن رفتار می گردد به عبارت دیگر ، به جای این که بپرسیم چرا  کج رفتاری واقع شده، باید سؤال کنیم که چرا مردم هنجارشکنی نمی کنند (ممتاز).

طرفداران این نظریه معتقدند هر فردی در زندگی، به انحراف برانگیخته می شود و بسیاری از اوقات در وضعیتی قرار  میگیرد که محرک فرد برای انحراف است. بنابراین، عامل مهم در تبیین انحراف، برانگیختگی یا قرار گرفتن در موقعیت های مناسب برای انحراف نیست، بلکه این است که فرد موقتاً خود را از کنترل جامعه رها  میبیند (رابرتسون).

در واقع این تئوری مدعی است که همه مردم پتانسیل کج روی را دارند، مگر این که دیگران  آنها را در جهت ترک آن هدایت کنند (سلیمی و داوری).

یعنی سابقه رفتار کج روانه به طور طبیعی و ذاتی در میان مردم وجود دارد؛ زیرا همه انسان ها نیازهای برآورده نشده و آرزوهای متعدد و نامحدودی دارند و رفتارهای انحرافی در بسیاری از موارد آن ها را راحت تر و زودتر به مقصودشان  میرساند و کامروایی را نصیبشان می کند. بر اساس این نظریه  تفاوتهای موجود در ارتکاب جرم و کج روی در میان افراد، بر اساس تفاوت های موجود در نیروهای منع کننده یا کنترل های اجتماعی است که تبیین می شود (طالبان).

نظریه پردازان کنترل ، علل مختلفی را برای عدم کنترل بیان می کنند، اما آن ها موافق اند که کاهش کنترل به هر دلیلی موجب انحراف بیشتر خواهد شد (کلینارد و مایر).

همه نظریه پردازان کنترل اجتماعی به یک فرض مشترک معتقدند و آن این است که انحراف واقعاً لازم نیست توضیح داده شود، هم نوایی موضوع اصلی این نظریه ها است (ویلیامز و مک شین).

این نظریه بر فرآیند اجتماعی کردن، بیشتر از مجازات کردن در برقراری نظم جامعه تأکید دارد(سخاوت).

تئوری کنترل یک نظم واحد اخلاقی متعارف را در جامعه مطرح می کند و فرض می کند که انگیزه انحراف در افراد متفاوت است به عبارت دیگر، نظریه پردازان کنترل اجتماعی معتقدند برای این که بتوان نظم اجتماعی را برقرار نمود، باید رفتارهای اجتماعی الگو شده ای را از طریق فراگرد اجتماعی شدن و به کمک نظارت اجتماعی به اعضای جامعه تلقین یا تحمیل کرد. بر طبق این نظریه، کنترل و نظارت اجتماعی می تواند یکی از عوامل مهم اجتماعی شدن و هم نوایی با جامعه باشد. با کاربرد ابزارهای کنترل و نظارت اجتماعی، جامعه می تواند از بروز هر نوع تخلف و بزهکاری جلوگیری کند(محسنی تبریزی).

از جمله متفکران مهمی که در این زمینه صاحب نظر هستند، می توان به امیل دورکیم، تراویس هیرشی ،جان بریتویت، ایوان نای و… اشاره کرد که تئوری های این نظریه پردازان را به شرح زیر بیان می کنیم:

امیل دورکیم :

امیل دورکیم مطابق با دیدگاه هابز ( این که افراد به طور طبیعی خودخواه هستند) تئوری کنترل اجتماعی را مطرح می کند  به نظر وی خواسته های خودخواهانه انسان تا آنجا که مربوط به افراد به تنهایی می شود نامحدود است؛ یعنی فرد هرچه بیشتر داشته باشد، باز بیشتر می خواهد. بنابراین جامعه باید با نیروی نظارتی که انسان ها را از رفتار خودخواهانه حفظ می کند، گام بردارد. یکی از عناصر اصلی این نیروی نظارتی ،وجدان جمعی است که میزان شباهت یا شباهت هایی است که مردم با یکدیگر به اشتراک می گذارند. به  عنوان مثال ،تقریباً هر کس می تواند قبول کند که قتل یک عمل جدی و مضر است که باید در هر جامعه متمدن از آن اجتناب شود. مفهوم وجدان جمعی می تواند به عنوان شکل اولیه ای از پیوند اجتماعی دیده شود. جرم و انحراف اجازه می دهد که افراد هم نوا با هم در مخالفت با یک دشمن مشترک متحد شوند (تیبتس و هومنز ).در میان جامعه شناسان کلاسیک، دورکیم را پدر جامعه شناسی نظم می دانند .

مهم ترین مسئله نظم اجتماعی برای دورکیم اعتماد و همبستگی اجتماعی است؛ یعنی این که بدون انسجام و نوعی اعتماد، پایداری نظم اجتماعی ممکن نیست (چلبی).

در واقع نظریه کنترل بر این اندیشه دورکیم که میزان انحرافات به وابستگی های فرد به اجتماع مرتبط است استوار است(رابرتسون)

به عبارت دیگر این نظریه از نظریه نظم اجتماعی(بی هنجاری) دورکیم تأثیر پذیرفته و به عوامل خاص اجتماعی که برای حفظ نظم در جامعه اهمیت دارند توجه کرده است (سخاوت).

وی رفتار ظاهراً فردیت گرایانه خودکشی را مطالعه کرد و این شکل انحراف را به عنوان یک پدیده اجتماعی مربوط به درجه ادغام در گروه های اجتماعی نشان داد تجزیه و تحلیل او پیش بینی کرد که میزان خودکشی به طور معکوس با درجه یکپارچگی اجتماعی رابطه دارد. به عنوان مثال، کاتولیک ها به میزان کمتری نسبت به پروتستان ها خودکشی کردند، زیرا کلیسای کاتولیک اعضای خود را با حس بیشتری نسبت به تعلق گروهی و مشارکت می پروراند. به طور مشابه، نظریه های کنترل معاصر ،بزرگ ترین انحرافات را در میان گروه ها و افراد کمتر ادغام شده با جامعه متعارف پیش بینی می کنند (کلینارد و مایر ).

تراویس هیرشی :

محبوب ترین و پایدارترین نظریه کنترل اجتماعی، نظریه تراویس هیرشی است (والش و الیس) نظریه هیرشی به دلایلی بسیاری جذاب است ، مهم ترین علت آن میزان قابل توجهی از حمایت تجربی است که دریافت کرده است (اگنیو)

سؤال هیرشی این بود که «چرا انسان ها کج روی نمی کنند؟»

وی در پاسخ استدلال کرد که هم نوایی بر اساس درونی کردن هنجارها و ارزش های اجتماعی است (مارکوس و بحر)

هیرشی معتقد است کج روی معلول گسستگی یا ضعف تعلق فرد به جامعه است. وی مدعی است که پیوند میان فرد و جامعه علت هم نوایی و عامل اصلی کنترل رفتارهای فرد است و ضعف این پیوند یا نبود آن موجب اصلی کج رفتاری است (صدیق سروستانی) در واقع پیوند اجتماعی به عنوان یک مکانیسم کنترل و به عنوان ترمز برای مهار گرایش های طبیعی ما به رفتار انحرافی عمل می کند (ماریان و مارشال ).

به طور مثال وقتی پیوند فرد با جامعه تضعیف یا شکسته شود ،این فرد بیشتر به سمت مصرف مواد مخدر می رود (آلیسون ان و سالتتی) هیرشی چهار عنصر پیوند اجتماعی که مانع انحرافات می شوند را چنین تعریف کرده است:

دلبستگی یا وابستگی :

عناوین بسیاری برای این عنصر به کار برده شده است؛ کلماتی چون مهربانی، عشق، نگرانی، مراقبت و احترام وابستگی به دیگران متعارف، پایه و اساس دیگر پیوندهای اجتماعی است این عنصر اشاره به محبت و احترامی دارد که فرد نسبت به سایر افراد مهم مانند والدین، معلمان و همسالان دارد برای هیرشی والدین و مدارس در این زمینه اهمیت حیاتی داشتند او در رابطه با خانواده معتقد است که محیط خانواده منبع دلبستگی است، زیرا والدین به عنوان الگوهای نقش، رفتار اجتماعی قابل قبول را به فرزندانشان آموزش می دهند همچنین به اعتقاد وی نوجوانانی که به طور محبت آمیزی با همسالانشان گره خورده اند، بیشتر از انجام اعمال انحرافی خودداری می کنند بنابراین دلبستگی با افراد و نهادهای اجتماعی، یکی از شیوه هایی است که فرد خود را از طریق آن با جامعه پیوند می دهد.

ضعف چنین پیوندهایی موجب می شود که فرد خود را در ارتکاب کج رفتاری آزاد بداند. برای مثال، یک فرد مجرد بیشتر امکان دارد که دزدی یا خودکشی کند، یا این که به مصرف مواد مخدر دست بزند درحالی که فرد متأهل به دلیل پیوندهای اجتماعی که دارد، احتمال کمتری دارد که مرتکب کج رفتاری شود.

تعهد :

هیرشی به تعهدات به عنوان داشتن و یا پیروی از خط مشی های متداول مانند تحصیل و شغل آینده فرد اشاره دارد

به عبارت دیگر، تعهد به سرمایه گذاری واقعی یا  پیشبینی شده فرد در فعالیت های متداول مانند تحصیلات، ایجاد کسب وکار یا کسب شهرت برای فضیلت (برتری) اشاره دارد.

کسب شهرت مطلوب یا کالای مادی نشان دهنده سرمایه گذاری است که می تواند از طریق دخالت در فعالیت های غیرمتعارف به خطر بیفتد در نتیجه فرد نه تنها نسبت به آنچه که دارد، بلکه نسبت به آنچه که امید به دست آوردن دارد، متعهد به هم نوایی است. بنابراین  جاه طلبی ها و آرمان ها نقش مهمی در تولید هم نوایی دارند در واقع تعهد عنصر منطقی پیوند اجتماعی است، اگر فردی به شدت به چیزی متعهد است، نمی خواهد در هر چیز دخالت کند که ممکن است موجب از دست دادن سرمایه گذاریش شود از این رو افراد به منظور موقعیت و پایگاه اجتماعی که با تلاش خود به دست آورده اند کج رفتاری  نمیکنند.

مشارکت یا درگیری :

مشارکت به زمان و انرژی ای که صرف فعالیت های متعارف چون کار، زندگی خانوادگی ، مطالعه،  فعالیت های مدرسه ،فعالیت های اوقات فراغت و فعالیت های مذهبی میشود، اشاره دارد.

هیرشی ادعا کرد که درگیری عمیق در فعالیت های متعارف، وقت و انرژی کمتری برای فعالیت انحرافی می گذارد

برعکس، کسانی که بیکار هستند بیشتر به کج رفتاری روی می آورند. به همین دلیل آسیب شناسان اجتماعی معتقدند که افزایش سال های تحصیل، انجام خدمت وظیفه و فراهم بودن امکانات ورزشی، باعث کاهش کج رفتاری و بزهکاری در میان جوانان می شود.

اعتقاد یا باور :

این عنصر پیوند اجتماعی اشاره به پذیرش یا عدم پذیرش هنجارهای اجتماعی، قوانین و کنوانسیون ها دارد

اعتقاد به این معنی است که فردی مشروعیت هنجارها و قوانین اجتماعی را به رسمیت می شناسد به ویژه اعتقاد به این که قوانین جامعه به طور کلی از لحاظ اخلاقی صحیح است و باید مورد اطمینان قرار گیرند. به عبارت دیگر ،اعتقاد به معنای پذیرش اعتبار اخلاقی سیستم ارزش اجتماعی مرکزی (مسلط) است هرچقدر که میزان اعتقاد به ارزش های اخلاقی و هنجارهای فرهنگی ضعیف تر باشد، احتمال بروز کج رفتاری در فرد بیشتر می شود ، فردی که خود را تحت تأثیر اعتقادات معمول در جامعه نبیند، هیچ وظیفه اخلاقی نیز برای هم نوایی با قوانین رسمی و غیررسمی برای خود تصور  نمیکند

در واقع منظور از این عنصر، میزان درونی کردن هنجارهای اجتماعی است.

هیرشی معتقد است که میزان اعتقاد افراد به هنجارهای اجتماعی و رعایت قوانین متفاوت است از نظر هیرشی اعتقادات فرد متأثر از پیوند با مدرسه، خانواده و جامعه است با سست شدن این پیوند از شدت اعتقادات کاسته می شود. اعتقادات فرد با پیوند فرد به والدین آغاز می شود و از طریق پیوند با مدرسه و جامعه افزایش می یابد.

هیرشی معتقد است این چهار عنصر پیوند اجتماعی به طور کلی با هم متفاوتند اما هر یک از این عناصر با دیگری مرتبط است؛ بنابراین احتمال دارد که تقویت یک عنصر به عنوان مثال ،تعهد به شغل جدید موجب تقویت دیگری شود به عنوان مثال، در نتیجه تعهد به شغل جدید، زمان بیشتری به مشارکت در کار اختصاص داده شود و بالعکس.

همچنین مطالعات نشان داده است که حمایت تجربی از عنصر مشارکت ضعیف است و بخش بزرگی از داده ها نشان می دهد که افرادی که دارای وابستگی، تعهد و اعتقادات کم هستند، به احتمال بیشتری در معرض بزهکاری قرار می گیرند.

مهم است توجه داشته  باشیم که عناصر پیوند اجتماعی هیرشی حداقل در ابتدا، مکانیسم کنترل اجتماعی غیررسمی را نشان می دهند، یعنی عناصر پیوند اجتماعی که رفتار ما را کنترل می کند، به طور معمول قراردادهای اجتماعی است نه قوانین رسمی.

تراویس هیرشی و میشل گاتفردسون :

هیرشی در آثار بعدی خود، موضوع ارتباط بین کج رفتاری و خودکنترلی را مطرح ساخته است. هیرشی ومیشل گاتفردسون در نظریه عمومی جرم مدعی اند که جرم، موجد ارضای خاطر سریع و آسان فرد کج رفتارمی شود و کسی مرتکب جرم می شود که به دنبال ارضای خاطر سریع بوده، اهداف کوتاه مدتی در زندگی داشته باشد این گونه افراد برخلاف هم نوایان خودکنترلی ضعیفی دارند و نه تنها احتمال کج رفتاری در آن ها بیشتر است بلکه به ارتکاب فعالیت های جانبی آن مانند تصادف ،سیگار کشیدن و مصرف الکل هم تمایل دارند.

منشأ خودکنترلی ضعیف را باید در خانواده و دوران کودکی و جامعه پذیری ناکارآمد یافت، خواه پیوند اجتماعی قوی یا ضعیف باشد گاتفردسون و هیرشی معتقدند که خودکنترلی پایین محصول ضعف در انجام وظایف والدین است.

اگرچه ممکن است در طول زمان به جهت تأثیر نهادهای اجتماعی دیگر ضعف والدین تا حدودی جبران شود، ولی خودکنترلی پایین در فرد درونی شده و پایدار می ماند از نظر گاتفردسون و هیرشی، تمایل به ارتکاب جرم بستگی به سطح خودکنترلی دارد؛ به طوری  که خودکنترلی پایین، احتمال بیشتری برای درگیرشدن فرد در رفتار انحرافی به همراه دارد. درحالی که خودکنترلی قوی، احتمال درگیر شدن در جرم را اندک می کند افرادی که خودکنترلی پایین دارند در شش ویژگی مشترک اند:

شتابزدگی :

اشخاصی که خودکنترلی پایین دارند ویژگی های متفاوتی دارند. آنان به دنبال خشنودی فوری و آنی اند، مفهوم کامروایی تأخیری، به آن معنی که لذت ها و پاداش ها تا فرصتی مناسب تر به تأخیر افتاده یا کاملاً تغییر یابند، به کلی برایشان بیگانه است. برعکس، خودکنترلی بالا نیاز به توانایی به تعویق انداختن خشنودی دارد.

راحت طلبی :

افرادی که خودکنترلی پایین دارند، از تکالیف و تصمیمات پیچیده اجتناب ورزیده و ترجیح می دهند که از  شیوه های آسان یا ساده برای برآوردن خواسته هایشان استفاده کنند.

(جسمانیت)ترجیح فعالیت های جسمانی :

اشخاصی که خودکنترلی پایین دارند پایداری کمی در زندگی شان دارند. به سبب جرائم در کار، دوستی ها یا زندگی خانوادگی پایداری ندارند. برای ارتکاب جرم نیاز به توانایی و برنامه ریزی چندانی نیست؛ بنابراین، اشخاصی که خودکنترلی پایین دارند، نیاز به کسب مهارت های آکادمیک ندارند، آن ها ترجیح می دهند فعالیت جسمانی خود را حفظ نمایند.

خطرپذیری :

آن ها خطرکنندگانی عالی هستند و تمایل به تحریک و تکانش دارند، آن ها از بر کف گرفتن زندگی خودلذت می برند و به جای یکنواختی و امنیت، هیجان و خطر را می جویند، آنان نیازهایشان را از راه ارتکاب جرم برآورده می کنند؛ از طریق ارتکاب اعمالی که هیجان آور و خطرناک اند. در مقابل، اشخاصی که خودکنترلی بالا دارند گرایش به احتیاط، شناخت و واکنش های زبانی (نه فیزیکی) دارند.

خودمحوری :

آنها به نیازها، خواست ها و امیال شخصی خود اهمیت داده و نیازها و خواست دیگران از جمله افراد مهم نظیر خویشاوندان و دوستان را نادیده می گیرند. به طور کلی این افراد، خودمحور، بی تفاوت و بدون حساسیت به رنج و نیازهای دیگران اند.

ابراز خشم :

افراد با خودکنترلی پایین، تحمل کمی در برابر ناکامی دارند و به پاسخ های درگیرانه، تجاوزگرانه و فیزیکی و نه زبانی برای کنترل موقعیت در زمان مواجهه با موقعیت ها یا وقایع ناراحت کننده، گرایش دارند. این افراد برای درگیری در فعالیت های مجرمانه در سراسر  زندگیشان، مستعدتر از افرادی اند که خودکنترلی بالا دارند.

تحقیقات متعددی نظریه عمومی جرم گاتفردسون و هیرشی را مورد آزمون قرار داده اند.

هیرشی و گاتفردسون می نویسند:

«هرچه درباره نظریات کنترل اجتماعی گفته شود، باز هم این نظریات پیشقراول تحقیقات  جامعه شناسی درباره کج روی است».

به سخن آن ها باید این نکته را نیز افزود که در بسیاری از تحقیقات مربوط به کنترل اجتماعی، رابطه میان خودکنترلی پایین و کج روی مورد تأیید قرار گرفته است.

این رابطه تا حدی مورد سنجش و تأیید قرار گرفته است که کولن و پرات می نویسند:

«ارتباط خودکنترلی پایین با رفتار کج روانه، واقعیتی است که نظریات دیگر نیز باید از آن بهره بگیرند»

گاتفردسون و هیرشی در هنگام طرح نظریه عمومی جرم بر این باور بودند که این نظریه توانایی دارد که همه انواع جرائم را در همه زمان تبیین کند و حتی اشکالی از جرم را که از سوی دولت و نیروی حاکمه مورد بازخواست قرار نمی گیرند نیز می تواند تبیین کند به عبارت دیگر این نظریه مستقل از فرهنگ است و با توجه به این نظریه می توان رفتارهای انحرافی یا مجرمانه را در تمامی فرهنگ ها یا گروه های قومیتی و نژادی پیش بینی کرد.

2315235
درباره نویسنــده
نویسنده
مدیر سایت
نظرات کاربـــران
فاقد دیدگاه
دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است. اولین دیدگاه را شما بنویسید.
ثبت دیدگاه